برای دردانه ام

چهارشنبه سوري ؛ تحويل سال ؛ عيد 92 ؛ تولد ماماني و سيزده بدر

  مهربونم  دنیا را می دهم برای لبخندت ! هراسی نیست... شاد که باشی, دنیا ازآن من است... ! چهارشنبه سوري اول رفتيم ديدن باباي بنده و بعد جشن آتش بازي رو خونه عمه جون بر پا كرديم( هوا كمي سر بود و شما هم زياد مايل نبودي كه از بغلم پائين بياي) و شام هم مهمونشون بوديم و بعد دسته جمعي رفتيم خونه باباي بابايي برا عرض تبريك ... و بعد هم مختصرا" مراسم قاشق زني امسال اصلا برام حال و هواي عيد نداشت و بر خلاف شور و شوق هميشگي دم عيد ؛ بدون هيچ اشتياقي وارد سال 92 شديم . امسال سفره هفت سين هم نچيدم  فقط بخاطر شما سه تا ماهي قرمز كوچولو خريديم و سبزه هم كه هديه يكي از آشناها بود و  ممنون كه شما و بابايي لحظه ...
3 ارديبهشت 1392

واكسن 18 ماهگي و بقيه اتفاقات

شيرين زبانم  اول از همه بگم كه 28 دي ماه  تو مهد ثبت نامت كردم...دلم ميخواست كه از مهر ماه بري ولي شايد به دليل اينكه همسن هاي شما تعدادشون كمه موكول بشه به فروردين 93......... مهد گذاشتن شما دلايل زيادي داره .اولا كه ديگه واقعا از عمه جون شرمنده هستم كه تا الان هم كلي محبت كردن و تا آخر عمر هم جبران نميشه ؛ از طرف ديگه دوست دارم تو جمع هم سن و سالهاي خودت بزرگ بشي و بازي كني و ياد بگيري كه چطور بايد از خودت دفاع كني (بدون نزاع و خشونت ) و بتوني حقت رو بگيري و ياد بگيري كه چطوري از وسايلت مواظبت كني و با بقيه بچه ها وسايل هاتو شريك بشي و ..........  اولين باري كه شهر بازي برديمت 6 بهمن بود .رفتيم شهربازي سر پوشيده صدف و شم...
3 ارديبهشت 1392
1